سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

حکمت قیام

شهادت امام، پایه های دولت بنی امیه را سست و از بین برد و امام حسین، جاودانه ماند، زیرا برای حق زیست و با حق بود و در راه حق به شهادت رسید.

رد انگیزه سیاسی، غیبی، قبیله ای و شخصی

حرکت امام حسین از مکه به عراق، حرکتی است که به آسانی نمی توان با معیارهای حوادث عادی، آن را ارزیابی و نسبت به آن حکم کرد، زیرا از نادرترین جنبش های دینی یا فراخوان سیاسی تاریخ است که هر روز تکرار نمی شود، و هر کس نمی تواند بدان قیام کند، و اگر رهبر نهضت راه درست را پیمود، به اتفاق نظر فقط به یک علت باشد یا اگر بپذیریم به راه اشتباه رفته است، همگان به یک دلیل معتقد باشند.
گاه، پیمودن درست ترین یا نادرست ترین راه برای جنبش، بسته به فرقی کوچک است که به هدف دست یابد، یا نه، لذا، مستعد است که به نقیض خود بیانجامد. جنبشی چنین، گونه ای از ماجراجویی ماجراجویان سیاست یا قرارهای سوداگران تجارت یا ابزاری برای دستیابی به دنیا نیست که به حکم دین تن دهد، یا دنیا تن به حکم و خواسته آن دهد، بلکه وسیله ای معتقد ساختن خود و دنیا به یک دیدگاه میان دیدگاه هاست. دیدگاهی که رهبر نهضت به ایمان دارد و می داند آن مردمان به آن راه را باور ندارند. اما به هر رو، او به قیام و عمل خود ایمان دارد، چه مردم بپذیرند یا نپذیرند. برای او کشته شدن در راه هدف با مردن طبیعی، برابر است و چه بسا به کشته شدن، رغبت بیشتر داشته باشد.
بنابراین قضاوت درباره درست یا نادرست بودن نهضت حسینی نمی تواند توسط مزدوران چاپلوسی انجام شود که از شمشیر حکومتی می هراسند و درپی عطا و بخشش آنند، چنان که دیگر مزدبگیران که از چیزهای دیگر جز تیغه حکومت می ترسند یا برخوردار از پاداش و بخش غیردرباری اند، حق قضاوت و داوری ندارند. داوری درباره درستی یا نادرستی قیام حسینی، بسته به دو امر است که با اوضاع مختلف زمان و حکومتگران دگرگون نمی شود. این دو امر، یکی انگیزه های درونی است که بسته به طبیعت ثابت آدمی است، دوم: دستاوردهای قابل مشاهده است که همگان آن را می پذیرند. اگر جنبش حسینی برضد یزید را با این دو معیار بسنجیم، خواهیم گفت، او به راه درست رفته است.
این انگیزه های، امام را به کاری واداشت که انجام داد. دیگران نیز اگر این انگیزه ها را داشتند، جز به راه امام نمی رفتند. برای آدمیزاده هزارادن بار بهتر است که کرداری مانند حسین داشته باشد که یزیدبن معاویه را به خشم آورد، تا این که بر خلق و خویی باشد که موجب خشنودی یزید شود.
نخستین مطلبی که شایسته است برای درک انگیزه های درونی امام درآن وضع محنت بار و دردناک بدانیم، این است که بیعت با یزید نمی توانست پابرجا بماند یا ادامه یابد، زیرا هر حاکم و خلیفه ای می باید خردمند باشد و خلق و خویی درست داشته، از سلامت تدبیر برخوردار باشد، که یزید چنین نبود. وی آنچه را که هر دولتی به شدت بدان نیازمند بود، به شوخی می گرفت، و امیدی به صلاح و اصلاح وی نبود. گزینش وی برای ولایتعهدی، معامله ای آشکار بود که هرکس بدان راضی شده، بها و پاداش موافقت و همراهی خود را گرفته و هرکه به یاری یزید برخاسته یا کارگزار و مزدبگیر او شده، آشکارا مال و منال ستانده بود. بسیار شگفت خواهد بود از حسین بن علی که بخواهند باچنین کسی بیعت کند و نزد مسلمانان درستکارش بخواند.
امام حسین(ع) یا می بایست بیعت ویاری یزید را بپذیرد، یا خروج و قیام کند، زیرا نمی گذاشتند خود را کنار بکشد، چه به سودش باشد، یا به ضررش. برخی مورخان شرق شناس و شرقیان کج فهم، حقیقت فوق را فراموش می کنند و به هنگام ارزیابی نهضت حسینی، بهای لازم را به وضعی که امام با آن رو دررو بود نمی دهند! شایسته بود، اینان به یاد می داشتند مسأله عقیده دینی ازنظر حسین(ع) شوخی یا معامله بردار نیست. او مردی بود، که به شدت به احکام اسلام پایبند بود و باور بسیار داشت که اجرا نکردن حدود دینی، بزرگترین بلا برای دین و دینداران و برای همه امت عربی درحال و آینده . امام مسلمان و زاده محمد(ص) بود و اگر اسلام کسی هدایت درونی باشد، هدایت حسین، درونی و به سبب آن بود که از خاندانی والاست.

دستاوردهای حرکت

درمورد دستاوردهای جنبش- اگر نگاهی فراگیر بدان بیفکنیم- خواهیم فهمید بیش از نتایج و ثمره های بیعت است. امام در همان سال که قیام کرد، کشته شد و یزید در کمتر از چهارسال بعد، مرد. شش سال از قتل امام نگذشته بود، که قاتلان کربلا به سزای عمل خود رسیدند و دولت بنی امیه پس از این، حتی به اندازه عمر یک انسان پایدار نماند و بیش از شصت و اندی سال نپایید.
قتل حسین، دردکشنده ای بود که بر پیکره دولت اموی نشست تا آن را ازپا درآورد و پیام حسینی، ندا ونوای هر دولتی شد که به دل ها و جسم ها راه داشت.
فشرده سخن آن که: خروج حسین، از حجاز به عراق جنبش توانمندی بود و انگیزه هایی داشت (که هرکس را به قیام وامی داشت) اما به آسانی نمی توان این انگیزه ها را انگاشت یا آن ها را برشمرد.
این جنبش به نتایج تأثیرگذار خود رسید، زیرا نهضتی فراتر از افراد است و نسل ها را فراخواهد گرفت.
شهید چه کسی است جز انسانی که می خواهد خلق و خوی زشت روزگار را دگرگون کند و گواه وجود خیر در طبیعت انسانی است، در وقتی که خیر و خوبی، نایافت ترین چیز در دنیاست.
امام(ع) در زمانی درپی خلافت راشدین! بود که دیگر نام و نشانی از خلافت راشدین نمانده بود. درگیری میان حسین(ع) و یزید، نخستین تجربه از نوع خود، پس از زمان پیامبر و خلفای بعد از وی است، که امام دراین نبرد جان خود را نثار کرد، چون شهادت، ازجان گذشتگی است.
حسین(ع) پدر شهیدان و سرچشمه شهادت است که هنوز می جوشد و در تاریخ بشر، کسی با او برابری نخواهد کرد.

بقیه در ادامه مطلب


انگیزه عقیدتی

بی تردید قیام حسین با عقیده بیشتر پیوند دارد تا با سیاست وجنگ ؛ زیرا پس از ان که در زمان خلافت معاویه ؛ ارزش ها و ضد ارزش ها مسخ و دگرگون شد اما در پی ان بود که بسیاری از مسایل عقیدتی را اصلاح کند 0
معاویه سلطنت خود را فقط با زور و قدرت حفظ و پشتیبانی نمی کرد ؛ وی از ایدئولوژی مدد می گرفت که در عمق عقیده مسلمانان ریشه کرده بود 0 معاویه به مردم می گفت : او و علی (ع ) در این که چه کسی شایسته خلافت است ؛ داوری دا به خداوند واگذار کردند و خدا به نفع او و بر ضد علی (ع ) رای داد (3) چنان که وقتی می خواست برای فرزندش یزید از مردم حجاز بیعت بستاند ؛ اعلان کرد : انتخاب وی برای خلافت ؛ قضا وقدر بوده مردم در انتخاب رهبران خود اختیاری ندارند
اندک اندک ذهن مسلمانان بدین سو میرفت که هر چه خلیفه دستور دهد حتی اگر بر خلافت طاعت الهی باشد، قضای خداست که برای بندگان نوشته و خواسته است

قیام دینی

ماربین، شرق شناس آلمانی، قیام حسین را فقط جنگی میان دو قبیله بنی هاشم و بنی امیه نمی داند، به رغم آن که برخی شرق شناسان دراین باره حکم و قضاوتی سطحی کرده اند، وی معتقد است: امام از آغاز تدبیر داشت و هنگام ثمربخشی قیام را می دانست.
بنابراین، جنبش حسین برضد یزید، تصمیم راسخ انسانی دریا دل بود که بر وی مشکل بود تن به سازش دهد. چنان که به دنبال پیروزی عاجل و کوتاه مدت نبود. وی با اهل و عیالش قیام کرد تا پس از مرگش به پیروزی پایدار و دراز مدت دست یابد و ارزش هایی را زنده کند که جز با قیام و شهادت احیا نمی شدند. گویا(4) حسین جز قیام، راهی برای خود نمی دید و به توصیه وصلاحدید دیگران، بی اعتنا بود. او به یمن نرفت تا جنگ به دراز نکشد و خون ریزی نشود، مبادا وی را به فتنه انگیزی و شکستن طاعت و وحدت متهم کنند، درنتیجه درستی حرکت و اقدامش مخدوش گردد، چنان که با یاران حجازی اش، در آنجا قیام نکرد، مبادا آنان که مشروعیت قیامش را به دلیل هتک حرمت حرم نمی پذیرفتند، با وی به نبرد برخیزند، درنتیجه امام به هدفش نرسد.

به همراه بردن زن و فرزند

امام، اهل و عیالش را با خود برد تا مردمان کردار و برخورد نامشروع و غیرانسانی دشمنانش را ببینند. درنتیجه، خون به ناحق ریخته اش درصحرای کربلا پایمال نشود، چنان که می بایست گواهان عادلی در کربلا باشند و آنچه را بین او و دشمنانش رخ داد بینند، تا دشمن نتواند بر او تهمت و افترا زند.
خانم دکتر بنت الشاطی می گوید:
«زینب، خواهر حسین،لذت پیروزی را بر ابن زیاد و بنی امیه حرام کرد و درجام پیروزمندان، زهرکشنده ریخت. باعث و بانی تمامی قیام های سیاسی بعدی، یعنی قیام مختار، شورش ابن زبیر، سقوط دولت اموی، ... و ریشه دواندن مذهب شیعه، زینب بود.»

عملیات شهادت طلبانه؟!

بدون تردید حسین(ع) دست به عمل انتحاری نزد تا بگویند خود را به هلاکت انداخت، بلکه حجت را بردشمن تمام کرد و جای عذر وبهانه ای برایشان نگذاشت که بدان خونش را ریزند، چون وی جنگ را آغاز نکرد و اندکی پیش ازشروع جنگ، میان دشمن ایستاد و برایشان سخن گفت و مجالی برای مردم فریبی و مکر دشمن باقی نگذارد. از آنان پرسید که به چه سبب با او می جنگند، درحالی که خونی طلب ندارند و مالی از آنان غصب نکرده است. بعد افزود که آیا دراین که وی پسر دختر پیامبرشان است تردید دارند و اگر قیام و خروج کرده، مگر جز به سبب نامه ها و درخواست های عراقیان است که امام را فراخوانده و دعوت کردند؟!
بنابرآنچه گفتیم، تمامی اقدامات حسین، نقشه و تدبیر حساب شده و مدبرانه ای بود تا به اهداف بلند مدت دست یابد. شاید این صحیح ترین دیدگاه است، تا این که بگوییم جنبش،جنگی بین هاشمیان و امویان بود. اگر وی درپی پیروزی نظامی و قبیله ای بود، با یاران حجازی اش، درهمان جا قیام می کرد، چنان که بعید است بگوییم، حسین پیروزی را برمرگ ترجیح می داد، زیرا حتی برای پدرش به رغم آن که خلیفه ای شجاع و دلاور بود، پیروزی دربرخی جنگها مثل صفین سخت و مشکل بود، چنان که برای برادرش، درزمانی که خلیفه بود و یارانش بسیار وگردا گرد وی بودند، پیروزی مشکل می نمود. نیز معقول نیست بگوییم، درحالی که مکر و فریب اهالی عراق را می دانست، به اینان اعتماد کرده باشد.
این چنین، جنبش سیاسی- عقیدتی حسینی، انگیزه های قیام را می نمایاند، گرچه در هنگامی که امام با توصیه و سفارش دیگران (به عدم قیام) مخالفت می کرد، اهداف نهضت روشن نبود. قیام برضد یزید، گریزناپذیر بود، زیرا بیعت با وی، گناهی بود که عذری نداشت و به بهانه تقیه نمی شد، دست دردست یزید نهاد.

نظریات شرق شناسان

شرق شناسان، جنبش حسین(رضی الله علیه) را به انگیزه سیاسی یا نظامی می دانند و انگیزه های دینی و دستاوردهای بلند آن را درنظر نمی گیرند، اما باید گفت اگر شورشی نظامی باشد و شکست خورده، نمی بایست تأثیری برجا بگذارد، چه در زمینه سیاسی و چه عقیدتی، درحالی که جنبش حسین چنین پیامد تأثیرگذاری داشت. تاریخ نیز سراغ ندارد پیرومندان جنگ، انگشت پشیمانی و ندامت همانند آنان که در کربلا جنگ را بردند، بگزند.
برخی مستشرقان، حکم ناجوانمردانه و بی رحمانه ای درباره حسین (رضی الله عنه) دارند و او را متهم می کنند از درک و فهم انگیزه های جنبش خود ناتوان و عاجز بود و حرکتی کور نمود و سوء تدبیر و ارزیابی نادرست وی باعث شد شاهد کشته شدن فرزندان و خاندانش باشد، درحالی که می دانست، ناگزیر همگان کشته خواهند شد.
نمونه ای از آنچه این مستشرقان می گویند، گفته فلوزن آلمانی در کتاب «خوارج و شیعه» است. وی می نویسد:
«حسین بلندپروازی کرد به مانند کودکان، که دست دراز می کنند تا ماه را به چنگ آورند. حسین بزرگترین ادعاها را داشت، اما حتی برای دستیابی به کوچکترین هدف تلاش نکرد و کار را به دیگران واگذار کرد تا به خاطر او همه کار بکنند و در نخستین هماورد، شکست خورد و خواست عقب نشینی بکند اما دیگر دیر بود. در نتیجه بدین بسنده کرد که شاهد و ناظر کشته شدن یارانش در جنگ به خاطر خویش باشد، اما او تا لحظه آخر جان خود را حفظ کند. قتل عثمان، تراژدی بود اما قتل حسین، نمایشی منفعلانه بود، گرچه عیوب و نارسایی های شخصیتی حسین پوشیده می ماند، زیرا خون پیامبر در رگهای وی جاری است و از اهل بیت است.»
«گولد زیهر» یهودی! معتقد است: «حسین درپی شیعیان بی خرد و کوته بین افتاد. اینان حسین را درگیر نزاع خونینی با غاصبان اموی کردند.»
«سر ویلیام مور» مانند سرلشگری امور را تحلیل می کند که هر انقلاب و قیامی را فتنه می داند...
تمامی این مطالب تهمت و افتراست و گروهی از مستشرقان، ما را عادت داده اند که کاملاً به دور از حقیقت، به ارزیابی مسایل بپردازند.
امام حسین مصمم بر قیام بود و شکستش، دور از ذهن وی نبود. همانطور که پیشتر گفتیم مخلص ترین افراد، از جمله ابن عباس، ابن عمر، عموزاده اش (عبدالله بن جعفر)- به وی توصیه کردند خروج ننماید یا اگر مصمم بر خروج است، به یمن برود، زیرا پدرش در آنجا شیعیانی دارد، افزون بر این، دور از مقر خلافت (دمشق) است، اما نپذیرفت. نیز از وی خواستند اهل بیتش را در حجاز بگذارد، اما سرباز زد. امام پیش از بیرون رفتن از مدینه، بر قبر رسول خدا ایستاد و گفت:
«چگونه پیروانم را فراموش کنم؟ من جان خود را برای آنان فدا خواهم کرد!»
سپس از قبر کناره گرفت و به خود گفت:
«در پس حجاب تن، شهادت را که دیرزمانی است مشتاق آنم، می بینم و اکنون، هنگام رهایی است. من دست از زندگی شسته ام و تصمیم دارم به آنچه خدا خواسته است، عمل کنم.»
حسین به هنگام خروج و قیام، آنقدر که به مرگ می اندیشید، در فکر پیروزی و ظفر نبود. وقتی ابن عمر با امام وداع می نمود، عرض کرد: «تو را به خدا می سپارم و می دانم کشته خواهی شد!»
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
حسین (رضی الله عنه) با اهل بیت و زنان بیرون آمد. آیا درست آن نبود که به تنهایی خروج کند، نه با زنان و فرزندانش؟ پیشتر پاسخ دادیم: به همراه بردن اهل و عیال بدان خاطر بود که شاهدانی بر رفتار نامشروع و غیرانسانی دشمن وجود داشته باشند.
«عقاد» می گوید: متأخران نمی توانند با عقل و عادات و سنت های خود درباره موضوعی همانند این داوری کنند، زیرا این مسأله ای است که باید با خرد و عادات قبایل عرب در این گونه رخدادها قضاوت کرد.
به همران بردن زنان و فرزندان، سنتی عربی بود و اینان همراه نیروهای تحت فرماندهی، به جنگ فرستاده می شدند، نیز همراهی با نیروهایی که ممکن بود بجنگند یا کارشان به صلح بیانجامد. جنگجویان ذی قار، زنان خود را همراه داشتند و پیش از شروع جنگ، بند کجاوه شترها را بریدند تا زنان و ناموس آنها وسیله فرار نداشته، جنگجویان برای حفظ اینان بر سر غیرت آیند. مسلمانان و مشرکان زنان خود را در جنگهای زمان پیامبر(ص) همراه داشتند. در جنگ روم، مسلمانان، زنان برگزیده قریش را با خود بردند و رسول خدا(ص) یک یا چند تن از همسرانش را در جنگها و غزوات همراه داشت. این سنتی ریشه دار در عرب بود که بدین وسیله می خواستند بر عزم راسخ و نیت راستین خود در آنچه پیش رو داشتند، گواه گیرند. در معلقه ابن کلثوم، اشاره ای اجمالی بدین عادت عربی از زمان های کهن است. وی می گوید:
«همراه ما دختران زیبارویند، که دغدغه آن داریم نصیب دشمن و موجب خواری ما شوند. زنان برای اسب های ما علوفه تهیه می کردند و می گفتند شوهران ما نیستند، اگر از حریم ما دفاع و پاسداری نکنید؛
علی آثارنا بیض حسان
نحاذر آن تقسم أو تهونا
یقتن جیادنا و یقلن لستم
بعولتنا اذا لم تمنعونا»
امام حسین(رضی الله عنه) مردم را به جهادی فرا می خواند، که اگر جنگ بر آنان قطعی می شد، بیم آن نداشتند چه بر سرشان یا فرزند و اموالشان آید، زیرا اینان با جهاد در پی ارزش هایی والاتر و گرامی تر از جان و فرزند و مال بودند. شرط مردانگی نبود که وی مردم را به کاری بخواند، اما خود پیشاپیش در انجام آن کار نباشد. حسین که می خواست قیام کند، می بایست قویترین دلیل و حجت را داشته باشد تا بر دشمن، اتمام حجت کرده، اگر بر امام چیره می شدند و سعی و تلاش امام به ثمر نمی نشست، حجت و دلیلی بر ضد آنان باشد. در این صورت، دشمن پیروزمند به همان اندازه که ظفر یافته بود، مورد بغض و خشم قرار می گرفت، آن اندازه که وضع غالب و مغلوب برعکس می شد. در این صورت، وی گرچه به ظاهر شکست خورده بود، اما پیروز و غالب بود و دشمنان منفورترین مردمان می گشتند.
مسلمانی که به خاطر اصل و نسب شریف امام، ایشان را یاری می کرد، حال که امام با اهل و عیالش است، بیشتر او را یاری می دهد وگرنه به هیچ وجه یار و یاور او به شمار نخواهد آمد.
و بالاخره استاد ملطاوی معتقد است: حسین(رضی الله عنه) اهل بیتش را با خود برد، زیر می ترسید مورد اهانت یا ستم قرار گیرند و از حمایت وی دور باشند و راهی به آن نداشته باشد.

پی نوشت ها :

1- ابوالشهدا، عقاد.
2- امام این مثل عربی را آورد که «سبق السیف العذل» یعنی پیش از آن که بتوان کار را اصلاح کرد، از دست رفته است.
3- الامامة و السیاسیة، ابن قتیبه.
4- نظریةالامامة، دکتر احمد صبحی.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????